سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

درود
« تاک را ببین که چون گردباد به خود می پیچد و مستانه اوج می گیرد ...
و من چون تاک، سلوکم تویی، هرچند بسیار پیچ و تاب دارم »

در این وبلاگ به نشر و اشتراک گذاری تجربیاتم
در زمینه ی شعر و ادبیات
و خصوصاً در زمینه ی رباعی خواهم پرداخت
امید که رضایت دوستان را برآورم

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۱/۲۹
    دل

۴۴ مطلب با موضوع «عاشقانه ها» ثبت شده است

دل

جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۷ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


دل، گرچه که در بساط، جز آه نداشت

اما ز دلم، او دل آگاه نداشت

من دلخورم از غصه و او دلشاد است ...

دیدی دل من! که دل به دل راه نداشت


... نرفت

جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ق.ظ | احمد جاودان | ۱ نظر


با فاصله راه را نشان داد و نرفت

از دور به او دست تکان داد و نرفت

از حجم تصور جدایی دل من ...

آمد برود، نشد که ... جان داد و نرفت


دلواپس

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۳۸ ب.ظ | احمد جاودان | ۱ نظر


دیر آمدی و دل نگرانم کردی

دلواپس و بی تاب و توانم کردی

حالا که رسیده ای نفس تازه مکن ...

ای مرگ بیا که نیمه جانم کردی


زمستان 87


تقدیمی 2

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۳۶ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


از خام ترینِ خامه ... تقدیم تو باد

این پر ز غلط چکامه ... تقدیم تو باد

بعد از تو بدان که زندگی ممکن نیست ...

این مُهر و شناسنامه تقدیم تو باد


زمستان 87


تقدیمی

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۵۲ ب.ظ | احمد جاودان | ۱ نظر


با خلق که مشکلی ندارد دل من

دریاست ... که ساحلی ندارد دل من

گفتی چه دل پاک و زلالی داری ...

تقدیم تو قابلی ندارد دل من


زمستان 87


نگاه

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۳۷ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


از قدیمی ها:

وقتی که مرا به چاه می اندازی

خون از دل من به راه می اندازی

من دست دراز می کنم ... می افتم ...

اما تو فقط نگاه می اندازی ...


آبروریزی

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۱۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


هم فرصت گفتگو برایم نگذاشت

هم مهلت پرس و جو برایم نگذاشت

رفت و جلوی چشم در و همسایه ...

یک ذره هم آبرو برایم نگذاشت


دروغ

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۵۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


رفت و پس از او خیال من تخت نشد

دل راحت از این زندگی سخت نشد

تسکین دلم دروغ خوشرنگی بود

با آنکه ز من برید خوشبخت نشد


آرزو

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۳ نظر


هرچند به دل گذاشتی حسرت را

با آنکه نگه نداشتی حرمت را

من باز در آرزوی بازآمدنت ...

صد بار عقب کشیده ام ساعت را


مردانه

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۴ نظر


یک شاخه گل از بهار دستت باشد

یا هدیه ی بی شمار دستت باشد

این بار دگر نیاوری کم پیشش ...

ای مرد! حساب کار دستت باشد