مرا دزدانه می پایی به من زل می زنی گاهی
بگو - دیوانه ام کردی ! - تو از جانم چه می خواهی
تو و من پیش هم هستیم اما دور دور از هم
تو عکس ماه در تالاب من مانند یک ماهی
شبیه بچه آهویی به سوی برکه می آیی
مواظب باش در آنجا کمین کرده ست تمساحی
(دلم دارد عجب پیمانه ی صبری خداوندا
دریغ از قطره ی اشکی دریغ از جرعه ی آهی)
برایم از درخت شب سبد پر کردی از کوکب
نمی دانستم ای خورشید صورت اینقدر ماهی
چرا روی لبت لبخند و بر ابروی تو اخم است
چرا می خوانی ام با چشم اگر من را نمی خواهی
اگر در جاده ی این عشق همراه دلم هستی
ببند که ای یار بارت را که امشب می شوم راهی
تابستان 87
- ۹۲/۰۷/۲۴
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.