سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

درود
« تاک را ببین که چون گردباد به خود می پیچد و مستانه اوج می گیرد ...
و من چون تاک، سلوکم تویی، هرچند بسیار پیچ و تاب دارم »

در این وبلاگ به نشر و اشتراک گذاری تجربیاتم
در زمینه ی شعر و ادبیات
و خصوصاً در زمینه ی رباعی خواهم پرداخت
امید که رضایت دوستان را برآورم

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۱/۲۹
    دل

۷۵ مطلب با موضوع «رباعی» ثبت شده است

آرزو

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۳ نظر


هرچند به دل گذاشتی حسرت را

با آنکه نگه نداشتی حرمت را

من باز در آرزوی بازآمدنت ...

صد بار عقب کشیده ام ساعت را


مردانه

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۴ نظر


یک شاخه گل از بهار دستت باشد

یا هدیه ی بی شمار دستت باشد

این بار دگر نیاوری کم پیشش ...

ای مرد! حساب کار دستت باشد


بیمار

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


عطر تن تو که در هوا پیچیده

چون پیچک عشق دور ما پیچیده

ابروی تو تیز و چشم هایت بیمار ...

یک اخم تو نسخه ی مرا پیچیده


میهمان

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۴۲ ب.ظ | احمد جاودان | ۲ نظر


زبان حال حضرت رقیه (س):

هر چند که در خرابه ماوای من است

فرش قدمت زلف چلیپای من است

می خواستم از زخم بگویم دیدم ...

لب های تو مجروح تر پای من است


اگر

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


یا اینکه بگیر از من این «هست» مرا

یا سر ندوان دو چشم سرمست مرا

دست از تو دمی نمی کشیدم ... آری!

اسلام نبسته بود اگر دست مرا ... 


جفت

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


من ... تو ... تو ... من ... اتفاق ... یک ساعت پیش

هیزم ... دل من ... اجاق ... یک ساعت پیش

یک جفت نگاه خیس ... یک صندل جفت ...

می رفت از این اتاق ... یک ساعت پیش


سوخته

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۱ نظر


من مهره ی دشمن شکنِ سوخته ام

در عرصه ی دل، مُمتَحَن سوخته ام

عاشق نشده هنوز، رسوا شده ام ...

من آش نخورده ... دهن سوخته ام


بی وزنی

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۲ ب.ظ | احمد جاودان | ۱ نظر


مشغول ترانه سازی ام بعد از تو

سرگرم به «واژه بازی» ام بعد از تو

رفتی تو، شبیه وزن از اشعارم

حتی به «سپید» راضی ام بعد از تو


شمع

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۰ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


چون شمع به گریه بر مزارم آمد

تا اینکه به آخر انتظارم آمد

آن روز که می خواستمش رفت ولی

امروز که دوستش ندارم آمد


دست خیبرشکن

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۹ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


پیشکش به خاک پای مولا علی (ع):

تا کیسه ی آفتاب بر دوش گرفت

ترس از شب کوچه های خاموش گرفت

این دست همان بازوی خیبرکَن بود ...

وقتی که یتیم را در آغوش گرفت