دربند حیات خود اسیرم ای مرگ
از زندگی نکرده سیرم ای مرگ
بدجور گرفتار خودم کرده ام ات ...
بگذار بمیرم که بمیرم ای مرگ
دربند حیات خود اسیرم ای مرگ
از زندگی نکرده سیرم ای مرگ
بدجور گرفتار خودم کرده ام ات ...
بگذار بمیرم که بمیرم ای مرگ
بابا نرسیده شور افتاده دلم ...
ماهی شده توی تور افتاده دلم
کار همه ی کلاغ ها گشته کساد ...
از بس که به قار و قور افتاده دلم
از غصه ی بدرود مترسانیدم
دریا شدم ... از رود مترسانیدم
تا آخر خط عاشقی را رفتم
من آتشم از دود مترسانیدم ...
برای غربت ام ابیها :
در پهنه ی شهر غم به راه افتاده
افلاک قدم قدم به راه افتاده
دنبال جنازه ی غریبی حتی ...
در کوچه سکوت هم به راه افتاده
ای معنی محزون رباعی هایم!
باز آ! که تویی خون رباعی هایم
ابروی تو چارپاره هایم را وزن
چشمان تو مضمون رباعی هایم
یا علی (ع):
بر سیل سیاه لشکری ها سد شد
آئینه ی بی واسطه ی ایزد شد
هر حرف که در نبود « محشر » گفتند
با ضربه ی ذوالفقار مولا، رد شد
چشم از تو شبی، اگرچه برداشت دلم
تا صبح فقط دیده به در داشت دلم
بردند اگرچه دیگرانم از یاد ...
لیک از تو توقعی دگر داشت دلم ...
مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
چون سنگ میان ره، به ما پا زد و رفت
گفتم که به اشک راه او بند آرم ...
تردید نکرد و دل به دریا زد و رفت
وقتی به وجود، از عدم می آییم ...
سمت خودمان قدم ... قدم ... می آییم
حتی همه ی حسود ها معترفند ...
ما از همه بیشتر به هم می آییم
پیش کش به خاک آستان مقدس رضوی (ع):
تا شهر دل از حریمتان پل زده ام
وز داغ تمام راه را گل زده ام
حیف است بهشت بگذرد از نظرم ...
آن لحظه که بر ضریحتان زل زده ام