احمد ز فروغ احدی پر شده بود
آیینه ز نور ایزدی پر شده بود
سرتاسر دشت با تولای علی ...
از عطر گل محمدی پر شده بود
احمد ز فروغ احدی پر شده بود
آیینه ز نور ایزدی پر شده بود
سرتاسر دشت با تولای علی ...
از عطر گل محمدی پر شده بود
وقتی که خروش «نور» و «فرقان» گل کرد
در پهنه ی دشت بوی ریحان گل کرد
می خواست که خار چشم دشمن بشود
بر دست نبی تمام قرآن گل کرد
تا جوش و خروش در دل خم افتاد
صد همهمه بر زبان مردم افتاد
تنها گره دست علی بود و رسول
عکسی که در آسمان هفتم افتاد
آن روز غدیر را ترنم پر کرد
لب های کویر را ترنم پر کرد
از شوق نه، از خیال دوری رسول ...
چشمان امیر را ترنم پر کرد
سرداد نبی دوباره مضمونش را
یا : بضعه و جان و بدن و خونش را
عالم ید بیضای نبی را می دید
وقتی که گرفت دست هارونش را
با آنکه کویر پر ز خارستان بود
آن روز ترک ترک نگارستان بود
هر چند که با دو گل بهاری نرسد ...
یک دشت از این دو گل بهارستان بود
یا موسی بن جعفر (ع):
تا نور به «ربّنا»یتان می افتد
دل ها همه در هوایتان می افتد
تا اینکه نگاه مرحمت اندازید!
زنجیر به دست و پایتان می افتد
ولادت مولا علی (ع):
مابین زمین و عرش پیوند کشید
دستی که تورا دست خداوند کشید
تردید ندارم خبر آمدنت ...
بر صورت کعبه نقش لبخند کشید
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) :
از دور به مرقد شما خیره شدم
بر رأفت بی حد شما خیره شدم
خورشید به چشم های من بی رنگ است ...
از بس که به گنبد شما خیره شدم
تقدیم به خاک پای سلطان نجف :
شروع می کند از نو قلم به نام شما
مگر که بهره بگیرد دمی ز وام شما
چگونه اسم شما را بَرَم که وا مانده ست ...
قلم میان ترازوی عین و لام شما
فصاحت از کلمات شما به وجد آمد
بلاغت از نفس افتاد در کلام شما
و مصرعی که پر از نقطه ریزه خوار شده ست
و مصرعی که الف دارد از قیام شما
چنان مقابل خالق به خاک می افتید
که غبطه می خورد افلاک بر مقام شما
چنان رئوف که مثل پدر یتیمان را ...
چنان مهیب که لرزد زمین ز گام شما
و اوج تیغ شما را دگر که می فهمد
به جز کسی که خورد ضربت تمام شما
که رنگ می پرد از چهره ی اجل وقتی
که ذوالفقار برون آید از نیام شما
***
و اسم کوچک من لایق تخلص نیست
سکوت می کنم اینک به احترام شما
زمستان 88