سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

درود
« تاک را ببین که چون گردباد به خود می پیچد و مستانه اوج می گیرد ...
و من چون تاک، سلوکم تویی، هرچند بسیار پیچ و تاب دارم »

در این وبلاگ به نشر و اشتراک گذاری تجربیاتم
در زمینه ی شعر و ادبیات
و خصوصاً در زمینه ی رباعی خواهم پرداخت
امید که رضایت دوستان را برآورم

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۱/۲۹
    دل

۴۸ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

نور ایزدی

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


احمد ز فروغ احدی پر شده بود

آیینه ز نور ایزدی پر شده بود

سرتاسر دشت با تولای علی ...

از عطر گل محمدی پر شده بود


گل

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


وقتی که خروش «نور» و «فرقان» گل کرد

در پهنه ی دشت بوی ریحان گل کرد

می خواست که خار چشم دشمن بشود

بر دست نبی تمام قرآن گل کرد


در دل خم

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۶ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


تا جوش و خروش در دل خم افتاد

صد همهمه بر زبان مردم افتاد

تنها گره دست علی بود و رسول

عکسی که در آسمان هفتم افتاد


ترنم

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۵ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


آن روز غدیر را ترنم پر کرد

لب های کویر را ترنم پر کرد

از شوق نه، از خیال دوری رسول ...

چشمان امیر را ترنم پر کرد


ید بیضا

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۳ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


سرداد نبی دوباره مضمونش را

یا : بضعه و جان و بدن و خونش را

عالم ید بیضای نبی را می دید

وقتی که گرفت دست هارونش را


دو گل

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۲ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


با آنکه کویر پر ز خارستان بود

آن روز ترک ترک نگارستان بود

هر چند که با دو گل بهاری نرسد ...

یک دشت از این دو گل بهارستان بود


زنجیر

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۸ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


یا موسی بن جعفر (ع):

تا نور به «ربّنا»یتان می افتد

دل ها همه در هوایتان می افتد

تا اینکه نگاه مرحمت اندازید!

زنجیر به دست و پایتان می افتد


دست خداوند

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۳ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


ولادت مولا علی (ع):

مابین زمین و عرش پیوند کشید

دستی که تورا دست خداوند کشید

تردید ندارم خبر آمدنت ...

بر صورت کعبه نقش لبخند کشید


خیره به خورشید

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۵۴ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) :

از دور به مرقد شما خیره شدم

بر رأفت بی حد شما خیره شدم

خورشید به چشم های من بی رنگ است ...

از بس که به گنبد شما خیره شدم


ضربت تمام

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۲۳ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


تقدیم به خاک پای سلطان نجف :

شروع می کند از نو قلم به نام شما

مگر که بهره بگیرد دمی ز وام شما

چگونه اسم شما را بَرَم که وا مانده ست ...

قلم میان ترازوی عین و لام شما

فصاحت از کلمات شما به وجد آمد

بلاغت از نفس افتاد در کلام شما

و مصرعی که پر از نقطه ریزه خوار شده ست

و مصرعی که الف دارد از قیام شما

چنان مقابل خالق به خاک می افتید

که غبطه می خورد افلاک بر مقام شما

چنان رئوف که مثل پدر یتیمان را ...

چنان مهیب که لرزد زمین ز گام شما

و اوج تیغ شما را دگر که می فهمد

به جز کسی که خورد ضربت تمام شما

که رنگ می پرد از چهره ی اجل وقتی

که ذوالفقار برون آید از نیام شما

***

و اسم کوچک من لایق تخلص نیست

سکوت می کنم اینک به احترام شما


زمستان 88