سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

درود
« تاک را ببین که چون گردباد به خود می پیچد و مستانه اوج می گیرد ...
و من چون تاک، سلوکم تویی، هرچند بسیار پیچ و تاب دارم »

در این وبلاگ به نشر و اشتراک گذاری تجربیاتم
در زمینه ی شعر و ادبیات
و خصوصاً در زمینه ی رباعی خواهم پرداخت
امید که رضایت دوستان را برآورم

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۱/۲۹
    دل

خیره به خورشید

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۵۴ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) :

از دور به مرقد شما خیره شدم

بر رأفت بی حد شما خیره شدم

خورشید به چشم های من بی رنگ است ...

از بس که به گنبد شما خیره شدم


ای عشق!

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۵۰ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


از این دل خو گرفته با درد بگو!

از اشک غرور افکن یک مرد بگو!

ای مایه ی هرچه تیره بختی! ای عشق!

با قسمت من چه می شود کرد؟ بگو!


در آینه

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۴۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


ای جان! قفس کالبدم را بشکن

این «من» که بدون او شدم را بشکن

در آینه من نه اینم و این نه منم ...

ای خود خود بیخودم! خودم را بشکن


سه رباعی عاشقانه

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


1- تردید نکن!

هرچند که معشوقه ی ما بی شرم است

با اینکه همیشه گُرده ی ما نرم است

ای خنجر زیر آستین! محکم باش!

تردید نکن! ... من به تو پشتم گرم است


***


2- نامه

از رفتن خود نشانه دادی دستم

یک نامه ی عاشقانه دادی دستم

بدجور دلم گریه و زاری می خواست

با رفتن خود بهانه دادی دستم


***


3- لطف اضافی

تردید نکن لطف اضافی کردی

آن عشق که با بدی تلافی کردی

جز مهر تو هیچ چیز در خویش نداشت

قلبی که تو کالبد شکافی کردی


ضربت تمام

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۶:۲۳ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


تقدیم به خاک پای سلطان نجف :

شروع می کند از نو قلم به نام شما

مگر که بهره بگیرد دمی ز وام شما

چگونه اسم شما را بَرَم که وا مانده ست ...

قلم میان ترازوی عین و لام شما

فصاحت از کلمات شما به وجد آمد

بلاغت از نفس افتاد در کلام شما

و مصرعی که پر از نقطه ریزه خوار شده ست

و مصرعی که الف دارد از قیام شما

چنان مقابل خالق به خاک می افتید

که غبطه می خورد افلاک بر مقام شما

چنان رئوف که مثل پدر یتیمان را ...

چنان مهیب که لرزد زمین ز گام شما

و اوج تیغ شما را دگر که می فهمد

به جز کسی که خورد ضربت تمام شما

که رنگ می پرد از چهره ی اجل وقتی

که ذوالفقار برون آید از نیام شما

***

و اسم کوچک من لایق تخلص نیست

سکوت می کنم اینک به احترام شما


زمستان 88

بشمار!

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۷ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


برای افراد معلوم الحال:

با پول ربا بساز تفریحت را

با سوت ادا نما «مصابیح»ت را

شاید دو سه تا کم شده باشد از نو ...

بشمار اخوی دوباره تسبیحت را


لبخند

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


چون موج دلم به ساحلت می آید

هرجا بروی مقابلت می آید

من زنده به لبخند تو ام ... اخم نکن

ای دلبر مهربان دلت می آید؟!


مسلخ عشق

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۴ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


هرچند که خاطرت عزیز است هنوز ...

با اینکه دل از تو ناگریز است هنوز ...

در مسلخ عشق تو من اسماعیلم

افسوس که چاقوی تو تیز است هنوز


دعای باران 1

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


برای دعای باران امام رضا (ع) :

با اشک تو بغض در شفق جاری شد

در رگ رگ برگ ها رمق جاری شد

آنقدر که ابر ها دویدند پی ات ...

وقتی که رسیدند ... عرق جاری شد


بهانه 2

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۸ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


همان هستی که می بینم همین هستم که می بینی

دمی داغی دمی سردی دلم یک کاسه ی چینی ...

هزاران قصه می بافی برایم تا که برخیزی

هزاران حیله می چینم برایت تا که بنشینی

بیا امشب خوشی ها پر شود جای کدورت ها

برای آشتی آورده ام یک جعبه شیرینی

به دور میز با یک شمع ... اوضاع خوب ، جَو آرام ...

نمی دانم چرا اینقدر نا آرام و غمگینی

برایم رفته ای چایی بریزی تازه دم اما ؛

شبیه شوکران است این که آوردی تو در سینی

به چشمت می شوم خیره به چشمم چشم می دوزی

همان هستی که می بینم همین هستم که می بینی


خرداد 87