تا جوش و خروش در دل خم افتاد
صد همهمه بر زبان مردم افتاد
تنها گره دست علی بود و رسول
عکسی که در آسمان هفتم افتاد
تا جوش و خروش در دل خم افتاد
صد همهمه بر زبان مردم افتاد
تنها گره دست علی بود و رسول
عکسی که در آسمان هفتم افتاد
آن روز غدیر را ترنم پر کرد
لب های کویر را ترنم پر کرد
از شوق نه، از خیال دوری رسول ...
چشمان امیر را ترنم پر کرد
سرداد نبی دوباره مضمونش را
یا : بضعه و جان و بدن و خونش را
عالم ید بیضای نبی را می دید
وقتی که گرفت دست هارونش را
با آنکه کویر پر ز خارستان بود
آن روز ترک ترک نگارستان بود
هر چند که با دو گل بهاری نرسد ...
یک دشت از این دو گل بهارستان بود
یا موسی بن جعفر (ع):
تا نور به «ربّنا»یتان می افتد
دل ها همه در هوایتان می افتد
تا اینکه نگاه مرحمت اندازید!
زنجیر به دست و پایتان می افتد
از آنسوی بیکرانه تا می آیی ...
یکراست سراغ دل ما می آیی
ای اشک ! بگو تو را کجا دیده دلم ...
کاینقدر به چشمم آشنا می آیی
ولادت مولا علی (ع):
مابین زمین و عرش پیوند کشید
دستی که تورا دست خداوند کشید
تردید ندارم خبر آمدنت ...
بر صورت کعبه نقش لبخند کشید
دیر آمدی و دل نگرانم کردی
دلواپس و بی تاب و توانم کردی
حالا که رسیده ای نفس تازه مکن ...
ای مرگ بیا که نیمه جانم کردی
از خام ترین خامه ... تقدیم تو باد
این پر ز غلط چکامه ... تقدیم تو باد
بعد از تو بدان که زندگی ممکن نیست ...
این مهر و شناسنامه تقدیم تو باد
با خلق که مشکلی ندارد دل من
دریاست ... که ساحلی ندارد دل من
گفتی چه دل پاک و زلالی داری ...
تقدیم تو قابلی ندارد دل من