سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

درود
« تاک را ببین که چون گردباد به خود می پیچد و مستانه اوج می گیرد ...
و من چون تاک، سلوکم تویی، هرچند بسیار پیچ و تاب دارم »

در این وبلاگ به نشر و اشتراک گذاری تجربیاتم
در زمینه ی شعر و ادبیات
و خصوصاً در زمینه ی رباعی خواهم پرداخت
امید که رضایت دوستان را برآورم

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۱/۲۹
    دل

۴۴ مطلب با موضوع «عاشقانه ها» ثبت شده است

بیمار

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


عطر تن تو که در هوا پیچیده

چون پیچک عشق دور ما پیچیده

ابروی تو تیز و چشم هایت بیمار ...

یک اخم تو نسخه ی مرا پیچیده


اگر

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


یا اینکه بگیر از من این «هست» مرا

یا سر ندوان دو چشم سرمست مرا

دست از تو دمی نمی کشیدم ... آری!

اسلام نبسته بود اگر دست مرا ... 


جفت

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


من ... تو ... تو ... من ... اتفاق ... یک ساعت پیش

هیزم ... دل من ... اجاق ... یک ساعت پیش

یک جفت نگاه خیس ... یک صندل جفت ...

می رفت از این اتاق ... یک ساعت پیش


سوخته

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۱ نظر


من مهره ی دشمن شکنِ سوخته ام

در عرصه ی دل، مُمتَحَن سوخته ام

عاشق نشده هنوز، رسوا شده ام ...

من آش نخورده ... دهن سوخته ام


بی وزنی

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۲ ب.ظ | احمد جاودان | ۱ نظر


مشغول ترانه سازی ام بعد از تو

سرگرم به «واژه بازی» ام بعد از تو

رفتی تو، شبیه وزن از اشعارم

حتی به «سپید» راضی ام بعد از تو


شمع

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۱۰ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


چون شمع به گریه بر مزارم آمد

تا اینکه به آخر انتظارم آمد

آن روز که می خواستمش رفت ولی

امروز که دوستش ندارم آمد


ای مرگ

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۷ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


دربند حیات خود اسیرم ای مرگ

از زندگی نکرده سیرم ای مرگ

بدجور گرفتار خودم کرده ام ات ...

بگذار بمیرم که بمیرم ای مرگ


آخر خط

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۲ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


از غصه ی بدرود مترسانیدم

دریا شدم ... از رود مترسانیدم

تا آخر خط عاشقی را رفتم

من آتشم از دود مترسانیدم ...


مضمون

سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۶ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


ای معنی محزون رباعی هایم!

باز آ! که تویی خون رباعی هایم

ابروی تو چارپاره هایم را وزن

چشمان تو مضمون رباعی هایم


بیت آخر

سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


رفته ای عمری، ولی این جا معطر مانده است

دل از اینجا رفته، اما دیده ی تر مانده است

درد من را نیست درمانی به جز روز وصال

عالم از درمان درد کوچکم درمانده است

چشم بستم تا فراموشت کنم اما چه سود ...

خیسی اشک دو چشمم روی بستر مانده است

قاب عکس عاشقی افتاده کنج طاقچه

چایی جوشیده بر روی سماور مانده است

دوست دارم کوله بارم را ببندم تا سفر

دوست دارم پر بگیرم ... بیت آخر مانده است:

دل به دریا می زنم هر چند خود دریا دلم ...

در دل دریا ببین جسمی شناور مانده است

تابستان 88