با الهام از جلیل صفربیگی:
عمری ست به دنبال سروری دیگر
هر روز شکسته ام غروری دیگر
گفتی که نصیحتت کنم ... پس بشنو :
من کور عصاکشم، تو کوری دیگر
زمستان 87
با الهام از جلیل صفربیگی:
عمری ست به دنبال سروری دیگر
هر روز شکسته ام غروری دیگر
گفتی که نصیحتت کنم ... پس بشنو :
من کور عصاکشم، تو کوری دیگر
زمستان 87
با بوق سگ از مغازه بر می گردد
بابا که ز کار تازه بر می گردد
سرزنده اگرچه می رود کله ی صبح
تا آخر شب جنازه بر می گردد
دربند حیات خود اسیرم ای مرگ
از زندگی نکرده سیرم ای مرگ
بدجور گرفتار خودم کرده ام ات ...
بگذار بمیرم که بمیرم ای مرگ
بابا نرسیده شور افتاده دلم ...
ماهی شده توی تور افتاده دلم
کار همه ی کلاغ ها گشته کساد ...
از بس که به قار و قور افتاده دلم
برای افراد معلوم الحال:
با پول ربا بساز تفریحت را
با سوت ادا نما «مصابیح»ت را
شاید دو سه تا کم شده باشد از نو ...
بشمار اخوی دوباره تسبیحت را
از این دل سنگی که شدم بیزارم
بی پرده بگویم از خودم بیزارم
یک سال دگر هم به تو نزدیک شدم ...
ای مرگ من از تولدم بیزارم!
***
یک رباعی اجتماعی:
از هفته ی پیش مردنی تر شده ام
دنیازده تر شدم دنی تر شده ام
در همهمه های شهر سربی افسوس!
من از همه آدم آهنی تر شده ام
***
و :
سرمست ز بوی عطر باران بودم
آنروز که زیر چتر باران بودم
من پیش تو ... چکه چکه رگبار شدم
من پیش تو ... قطره قطره باران بودم