آب شد محصور چنگ لشکر منحوس ها
در نگاهت شعله ور شد قامت ققنوس ها
ای که اذن چشمه و باران به یک پلک تو بند ...
می خورند آب از سرانگشت تو اقیانوس ها
سایه ی آن قد و بالا تا به روی خیمه هاست
نشکند دست حرامی حرمت ناموس ها
شد فزون از رفتنت دلشوره ی دریادلان
روی لب ذکر حرم «یا نور» و «یا قدوس» ها
در لباس رزم آنسان می درخشیدی که بود
ماه و خورشید فلک پیش تو چون فانوس ها
می بری تا دست بر تیغت مجسم می شود
پیش چشم دشمنان کافرت کابوس ها
پا که بردی در رکاب و ذکر تکبیرت به لب
ناامیدی پر کشید از دیده ی مأیوس ها
***
در میان نخل های سوخته لبریز شد
تیرها را بر بلندای قدت پابوس ها
- ۹۲/۰۸/۲۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.