نمانده جان به تن خسته، تاب جای خودش
غریبی و عطش و التهاب جای خودش
برای اینهمه لشکر یل حسن کافی ست
ابهت پسر بوتراب جای خودش
به گاهواره ی دستش در انتظار جواب ...
که تیر حرمله آمد ... جواب جای خودش
از آسمان و زمینش شراره می بارد
حریق خیمه جدا ... آفتاب جای خودش
میان این همه لب تشنگی در این برهوت
ز سایه هم اثری نیست ... آب جای خودش
نمانده در حرمش مرد محرمی دیگر ...
که دست عمه بگیرد ... رکاب جای خودش
به دشت شام غریبان نوحه خوانی هاست ...
سکینه با تن لرزان ... رباب جای خودش
ز بزم غم چه بخوانم دگر؟ زبانم لال
ز خیزران چه بگویم ... شراب جای خودش
***
رقیه و سر بابا ... سکوت طوفانی ...
که رفته کنج خرابه به خواب جای خودش
شب شام غریبان محرم 1391
- ۹۲/۰۸/۲۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.