تقدیم به سقای کربلا:
پا در رکاب ساقی و بی تاب شد فرات
از هرم سوز تشنگی اش آب شد فرات
از ره رسید، جاذبه اش آب را کشید
مجذوب روی ساقی جذاب شد فرات
زمزم به دور ساقی و لبیک بر لبش
کرد آن قَدَر طواف که گرداب شد فرات
آمد قمر میان دل آب و رخ گشود
نور آن قدر فشاند که مهتاب شد فرات
دستان خود قنوت گرفت و دوچشم بست
شد مِهر، مُهر سجده و محراب شد فرات
سقا شروع کرد به نجوا برای آب
آنقدر گفت تا به برش خواب شد فرات
مشتی ز آب ریخت به کام فرات و رفت
از برکتش ببین که چه سیراب شد فرات ...
:::
آزاد شد شریعه ... کسی لب نکرد تر
آخر ز خون دل همه خوناب شد فرات
محرم 1430 ، دی ماه 87
- ۹۲/۰۸/۲۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.