رفته ای عمری، ولی این جا معطر مانده است
دل از اینجا رفته، اما دیده ی تر مانده است
درد من را نیست درمانی به جز روز وصال
عالم از درمان درد کوچکم درمانده است
چشم بستم تا فراموشت کنم اما چه سود ...
خیسی اشک دو چشمم روی بستر مانده است
قاب عکس عاشقی افتاده کنج طاقچه
چایی جوشیده بر روی سماور مانده است
دوست دارم کوله بارم را ببندم تا سفر
دوست دارم پر بگیرم ... بیت آخر مانده است:
دل به دریا می زنم هر چند خود دریا دلم ...
در دل دریا ببین جسمی شناور مانده است
تابستان 88
- ۹۲/۰۹/۰۵
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.