سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

درود
« تاک را ببین که چون گردباد به خود می پیچد و مستانه اوج می گیرد ...
و من چون تاک، سلوکم تویی، هرچند بسیار پیچ و تاب دارم »

در این وبلاگ به نشر و اشتراک گذاری تجربیاتم
در زمینه ی شعر و ادبیات
و خصوصاً در زمینه ی رباعی خواهم پرداخت
امید که رضایت دوستان را برآورم

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۱/۲۹
    دل

دو راهی

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


مرا دزدانه می پایی به من زل می زنی گاهی

بگو - دیوانه ام کردی ! - تو از جانم چه می خواهی

تو و من پیش هم هستیم اما دور دور از هم

تو عکس ماه در تالاب من مانند یک ماهی

شبیه بچه آهویی به سوی برکه می آیی

مواظب باش در آنجا کمین کرده ست تمساحی

(دلم دارد عجب پیمانه ی صبری خداوندا

دریغ از قطره ی اشکی دریغ از جرعه ی آهی)

برایم از درخت شب سبد پر کردی از کوکب

نمی دانستم ای خورشید صورت اینقدر ماهی

چرا روی لبت لبخند و بر ابروی تو اخم است

چرا می خوانی ام با چشم اگر من را نمی خواهی

اگر در جاده ی این عشق همراه دلم هستی

ببند که ای یار بارت را که امشب می شوم راهی


تابستان 87


یادبود تلخ!

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۳ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


در پای چکمه های غرور تو له شدم

چون برگ در مسیر عبور تو له شدم

من آن گل بنفشه ی از یاد رفته ام

لای کتاب های قطور تو له شدم

مهمان هر شب دلم! ای یادبود تلخ!

هر روز پا به پای مرور تو له شدم

در زیر بار فکر جدایی هر آینه

بودم اگر چه سنگ صبور تو ... له شدم

آن ماهی غریبه ی دریایی ام ولی

در حجم تَنگ تُنگ بلور تو له شدم

امّید داشتم بکشی دست بر سرم

افسوس! زیر پای غرور تو له شدم



خوشه ی افشرده

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۴۹ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر

 

بغض فروخورده ام چگونه نگریم؟

غنچه ی پژمرده ام چگونه نگریم؟

(فاضل نظری)


*** 


دیده ی آزرده ام چگونه نگریم

زخم نمک خورده ام چگونه نگریم

زانکه به کس دل نداده بود ... من از شوق ...

... حال که دل برده ام چگونه نگریم

ساده شکستی و با تو بغض گلوگیر!

من که کم آورده ام چگونه نگریم

جای دارد آنکه خون بریزد از این چشم

خنجر در گُرده ام ... چگونه نگریم

بین پنجه ی غمت ای هر نفست مست

خوشه افشرده ام چگونه نگریم

داغ عزیزی ست بر دلم ... مکنم منع

بر بدن مرده ام چگونه نگریم


تابستان 92


برای شما

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۴۳ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


تقدیم به پیشگاه امام هشتم (ع) :

سر پناه من است بی تردید چتر مژگان چشم های شما

می نهم سر - اگر اجازه دهید - عاشقانه به زیر پای شما

همه شب ماه می خورد حسرت، که چرا در حرم ندارد راه

روز ها مهر کم ز فانوسی ست، پیش آن گنبد طلای شما

با دلی پر ز شور آمده ام، که من از راه دور آمده ام

من به عشق شما شدم عازم، من سفر کرده ام برای شما

چِقَدَر خوب و آشنا هستید، که شما حضرت رضا هستید

کمکم می کنید آقا جان! که رضایم شود رضای شما ؟

نشدم حیف! مثل آهویی که شما ضامنم شوید ولی ؛

کاش می شد کبوتری باشم، بین آن صحن باصفای شما

دوست دارم کنارتان باشم، تا که من جان نثارتان باشم

هر چه دارم هر آنچه من هستم، هیچ باشد ولی فدای شما ...


21 رمضان 88


بار دگر

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


برای شهادت مولا علی (ع):                                  

شد تازه غم قدیم ها بار دگر                                        

داغ دل یا کریم ها بار دگر                                  

گشتند یتیم با سفر کردن او                                        

آن شب همه ی یتیم ها بار دگر


طفل سپاه

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۴۳ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


یا صاحب الزمان (عج):

شب، طفل سپاه ره نوردان شماست

 حتی خود ماه هم ز مردان شماست

قانون طبیعت جهان سیری چند؟!

خورشید هم آفتاب گردان شماست


به جای انتظار

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۶ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


شکایتی از خودمان:

هر جمعه ز هجر ناخوشیم آقا جان!

تا ظهر کنار بالشیم آقا جان!

عمری ست به جای انتظار فرجت

قلیان دو سیب می کشیم آقا جان!


دردسرساز

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۴ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


دارد غم دائمی از آغاز دلم

بوده ست همیشه دردسر ساز دلم

ای دوست بیا و دور ما کم بپلک

تا کار نداده دست من باز دلم


دیروز ... امروز ...

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۲ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


برای غربت مولا علی (ع):

آن مرد که عرش بود بر شانه ی او

افتاد به چنگ شعله پروانه ی او

دیروز که می کَند در خیبر را ...

امروز که می سوخت در خانه ی او ...


سه رباعی

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۱ ق.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


از این دل سنگی که شدم بیزارم

بی پرده بگویم از خودم بیزارم

یک سال دگر هم به تو نزدیک شدم ...

ای مرگ من از تولدم بیزارم!



***


یک رباعی اجتماعی:

از هفته ی پیش مردنی تر شده ام

دنیازده تر شدم دنی تر شده ام

در همهمه های شهر سربی افسوس!

من از همه آدم آهنی تر شده ام


***


و :

سرمست ز بوی عطر باران بودم

آنروز که زیر چتر باران بودم

من پیش تو ... چکه چکه رگبار شدم

من پیش تو ... قطره قطره باران بودم