یا صاحب الزمان (عج):
شرمنده که در گناه کثرت زده ایم
مایی که دم از عشق و محبت زده ایم
اما همه در مهدیه ی دل هامان ...
با آمدن تو طاق نصرت زده ایم
یا صاحب الزمان (عج):
شرمنده که در گناه کثرت زده ایم
مایی که دم از عشق و محبت زده ایم
اما همه در مهدیه ی دل هامان ...
با آمدن تو طاق نصرت زده ایم
عجل الله تعالی فرجک :
دوباره ی ضربه ی نبضم شتاب می گیرد
تمام جان مرا اضطراب می گیرد
اگر ز راه بیاید سوار تنهایی
هلال ماه برایش رکاب می گیرد
اگر که ماه رخش باز پرتو افشاند
ز چشم عالمیان رنگ خواب می گیرد
« ستاره ای که درخشید و ماه مجلس شد »
اگر که جلوه کند آفتاب می گیرد
بگو تو، کیست؟ جواب سوال چندین قرن
که هر سوال کنارش جواب می گیرد
و کیست او که هرآنجا که می گذارد پای
به یک دو لحظه شمیم گلاب می گیرد
تمام هفت فلک - چون به کعبه تکیه زند -
قیام قامت او را به قاب می گیرد
...
خدا کند که بیاید ... که حق دریا را
یقین بدین ز گلوی سراب می گیرد
بهار 89
صلی الله علیک یا موسی ابن جعفر:
غرق از نفحات ملکوت است امشب
سرتاسر شهر در سکوت است امشب
از ندبه ی زنجیر تو می شد فهمید
دست تو هنوز در قنوت است امشب
میلاد حضرت امیرالمؤمنین(ع) :
با آمدنش پر از ملک شد کعبه
شایسته ی رشک نه فلک شد کعبه
آنگونه گرفت زهر چشم از بت ها ...
کز هیبت او زهره ترک شد کعبه
مابین زمین و عرش پیوند کشید
دستی که تورا دست خداوند کشید
تردید ندارم خبر آمدنت ...
بر صورت کعبه نقش لبخند کشید
برای ولادت مولا علی (ع):
آمد خبری ... گوش خودش را وا کرد
گویی لب خاموش خودش را وا کرد
از دور به پیشوازت آمد کعبه ...
آن لحظه که آغوش خودش را وا کرد
دل، گرچه که در بساط، جز آه نداشت
اما ز دلم، او دل آگاه نداشت
من دلخورم از غصه و او دلشاد است ...
دیدی دل من! که دل به دل راه نداشت
با فاصله راه را نشان داد و نرفت
از دور به او دست تکان داد و نرفت
از حجم تصور جدایی دل من ...
آمد برود، نشد که ... جان داد و نرفت
زبان حال حضرت صدیقه کبری (س):
.
با آنکه تکیده ام توانم دادی
با آمدنت دوباره جانم دادی
از بین تمام مردم شهر فقط ...
ای مرگ، تو روی خوش نشانم دادی
صلی الله علیک یا بنت رسول الله:
در پهنه ی شهر غم به راه افتاده
افلاک قدم قدم به راه افتاده
دنبال جنازه ی غریبی حتی ...
در کوچه سکوت هم به راه افتاده
کوریم و در آفتاب ماندیم آقا!
چون پرسش بی جواب ماندیم آقا!
شرمنده که جمعه مثل ساعت ما نیز ...
تا لنگه ی ظهر خواب ماندیم آقا!
دیر آمدی و دل نگرانم کردی
دلواپس و بی تاب و توانم کردی
حالا که رسیده ای نفس تازه مکن ...
ای مرگ بیا که نیمه جانم کردی
زمستان 87
از خام ترینِ خامه ... تقدیم تو باد
این پر ز غلط چکامه ... تقدیم تو باد
بعد از تو بدان که زندگی ممکن نیست ...
این مُهر و شناسنامه تقدیم تو باد
زمستان 87
با خلق که مشکلی ندارد دل من
دریاست ... که ساحلی ندارد دل من
گفتی چه دل پاک و زلالی داری ...
تقدیم تو قابلی ندارد دل من
زمستان 87
با الهام از جلیل صفربیگی:
عمری ست به دنبال سروری دیگر
هر روز شکسته ام غروری دیگر
گفتی که نصیحتت کنم ... پس بشنو :
من کور عصاکشم، تو کوری دیگر
زمستان 87