سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

سلوک تاک

وبلاگ شعر و ادب

درود
« تاک را ببین که چون گردباد به خود می پیچد و مستانه اوج می گیرد ...
و من چون تاک، سلوکم تویی، هرچند بسیار پیچ و تاب دارم »

در این وبلاگ به نشر و اشتراک گذاری تجربیاتم
در زمینه ی شعر و ادبیات
و خصوصاً در زمینه ی رباعی خواهم پرداخت
امید که رضایت دوستان را برآورم

آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۱/۲۹
    دل

نگاه

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۳۷ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


از قدیمی ها:

وقتی که مرا به چاه می اندازی

خون از دل من به راه می اندازی

من دست دراز می کنم ... می افتم ...

اما تو فقط نگاه می اندازی ...


مقصود

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


یا کاشف الکرب عن وجه الحسین (ع):

از اشک مدام سیر شد چشمانت

 در محبس خون اسیر شد چشمانت

 وقتی که تو بودی و به دندانت مشک ...

 مقصود هزار تیر شد چشمانت


چشمانت

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۳۸ ب.ظ | احمد جاودان | ۲ نظر


یا علی ابن موسی الرضا (ع):

سرخوش شد و پر کشید تا چشمانت

از خویش رمید و رفـت با چـشمانت

پرسید ز خود هزار بار آن آهو ...

شد از چه اسـیـر ؟ دام یا چشمانت ؟


آبروریزی

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۱۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


هم فرصت گفتگو برایم نگذاشت

هم مهلت پرس و جو برایم نگذاشت

رفت و جلوی چشم در و همسایه ...

یک ذره هم آبرو برایم نگذاشت


کار تاره

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


با بوق سگ از مغازه بر می گردد

بابا که ز کار تازه بر می گردد

سرزنده اگرچه می رود کله ی صبح

تا آخر شب جنازه بر می گردد


دروغ

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۵۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


رفت و پس از او خیال من تخت نشد

دل راحت از این زندگی سخت نشد

تسکین دلم دروغ خوشرنگی بود

با آنکه ز من برید خوشبخت نشد


آرزو

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۵ ب.ظ | احمد جاودان | ۳ نظر


هرچند به دل گذاشتی حسرت را

با آنکه نگه نداشتی حرمت را

من باز در آرزوی بازآمدنت ...

صد بار عقب کشیده ام ساعت را


مردانه

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۴ نظر


یک شاخه گل از بهار دستت باشد

یا هدیه ی بی شمار دستت باشد

این بار دگر نیاوری کم پیشش ...

ای مرد! حساب کار دستت باشد


بیمار

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۱ ب.ظ | احمد جاودان | ۰ نظر


عطر تن تو که در هوا پیچیده

چون پیچک عشق دور ما پیچیده

ابروی تو تیز و چشم هایت بیمار ...

یک اخم تو نسخه ی مرا پیچیده


جسم نیمه جان 2

جمعه, ۱۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۴۴ ب.ظ | احمد جاودان | ۱ نظر


به مناسبت شهادت حضرت رقیه ی (س):

اگرچه دختر تو جسم نیمه جان دارد

هنوز پای پر از زخم او توان دارد

خوش آمدی قدمت روی چشم من اما ...

تن تو جای به بال فرشتگان دارد

شد آب در سفر شام تیره‌گون جگرم

ز بسکه ناقه ی بی محملم تکان دارد

پدر ... پدر ... چه ... چه ... بر ... سر ... سر تو آوردند

ببخش دختر، اگر لکنت زبان دارد ...

پدر چه زخم عمیقی ست روی پیشانیت

پدر چرا لب تو بوی خیزران دارد

آهای مردم شام! این هم او که می گفتم

پدر به اینهمه خوبی کجا جهان دارد؟

نیامده به کجا می روی مرو که هنوز ...

برای بوسه لب خشک من توان دارد                              

شب 12 محرم 1391