زبان حال حضرت رقیه (س):
هر چند که در خرابه ماوای من است
فرش قدمت زلف چلیپای من است
می خواستم از زخم بگویم دیدم ...
لب های تو مجروح تر پای من است
زبان حال حضرت رقیه (س):
هر چند که در خرابه ماوای من است
فرش قدمت زلف چلیپای من است
می خواستم از زخم بگویم دیدم ...
لب های تو مجروح تر پای من است
یا اینکه بگیر از من این «هست» مرا
یا سر ندوان دو چشم سرمست مرا
دست از تو دمی نمی کشیدم ... آری!
اسلام نبسته بود اگر دست مرا ...
من ... تو ... تو ... من ... اتفاق ... یک ساعت پیش
هیزم ... دل من ... اجاق ... یک ساعت پیش
یک جفت نگاه خیس ... یک صندل جفت ...
می رفت از این اتاق ... یک ساعت پیش
من مهره ی دشمن شکنِ سوخته ام
در عرصه ی دل، مُمتَحَن سوخته ام
عاشق نشده هنوز، رسوا شده ام ...
من آش نخورده ... دهن سوخته ام
مشغول ترانه سازی ام بعد از تو
سرگرم به «واژه بازی» ام بعد از تو
رفتی تو، شبیه وزن از اشعارم
حتی به «سپید» راضی ام بعد از تو
چون شمع به گریه بر مزارم آمد
تا اینکه به آخر انتظارم آمد
آن روز که می خواستمش رفت ولی
امروز که دوستش ندارم آمد
پیشکش به خاک پای مولا علی (ع):
تا کیسه ی آفتاب بر دوش گرفت
ترس از شب کوچه های خاموش گرفت
این دست همان بازوی خیبرکَن بود ...
وقتی که یتیم را در آغوش گرفت
دربند حیات خود اسیرم ای مرگ
از زندگی نکرده سیرم ای مرگ
بدجور گرفتار خودم کرده ام ات ...
بگذار بمیرم که بمیرم ای مرگ
بابا نرسیده شور افتاده دلم ...
ماهی شده توی تور افتاده دلم
کار همه ی کلاغ ها گشته کساد ...
از بس که به قار و قور افتاده دلم
از غصه ی بدرود مترسانیدم
دریا شدم ... از رود مترسانیدم
تا آخر خط عاشقی را رفتم
من آتشم از دود مترسانیدم ...